مانی حقیقی رو دوست دارم. از چهرهاش گرفته تا نوع برخورد و تفکرش. همیشه
مصاحبههاش رو دنبال میکردم اینقدر که از نوع نگاه و سواد خوباش خوشام میاومد.
برای دیدن پذیرایی ساده واقعن شوق داشتم. مخصوصن که پارسال توو جشنواره دلام میخواست
ببینماش خب طبق معمول نشد.
از اول فیلم رفتم توو دلاش. یعنی خیلی با دقت نگاه کردم از صحنهها و زاویه
دوربین گرفته تا دیالوگا. نهایتن نتیجه غمانگیزی توو دستام بود. پذیرایی ساده یه
فیلم متوسط با داستان و پایان بندی افتضاح بود. هرجا که اوج گرفتم و دلام خواست
هورا برای پایان فیلم بکشم بازم ادامه داشت. نه میگذاشت خودت آدمها رو پیدا کنی
نه خودش آدمها رو بهت نشون میداد. آدم دلاش میخواست با قصه توو حالت تعلیق
بمونه ولی هی چراغ نشون میداد و آدم رو اذیت میکرد. قصه فرعی رو وارد داستان میکرد
و نصفه کاره ولش میکرد به حال خودش.
بهرحال فیلم پرپتانسیلی بود که به نظرم تمامن هرز رفت. علیرغم اینکه شنیدهبودم
میگفتند مانی حقیقی از اون دسته آدمهاییئه که میدونه چیکار میکنه، به نظرم
فقط تا نیمههای فیلم میدونست چی میخواد بقیهش رو انگار خودش هم توو داستان و
انتهای اون گم شده بود.
چرا فکر میکنی حتمن فیلم باید یه خط داستانی داشته باشه؟ اینم این فیلم که به نظرم کاملن بر اساس معیارهای مدرن ساخته شده.
پاسخحذفسینا اصلن بحثام خط داستانی نیست.اتفاقن سیر پرشی و نامشخصاش رو دوست داشتم اما خودش هی میاومد انگولک میکرد نمیگذاشت تا آخر پیش بری.
پاسخحذفضمن اینکه پایان داستان بدترین جای ممکن بود. یه جور کش دادن بیفایده و نالازم