۱۳۹۹ مهر ۲۰, یکشنبه

دو چشمم را دریا درافشان، گوهرزا تو کردی، تو کردی

 شاید یکی از بی‌پایه‌ترین و انتزاعی‌ترین مفاهیمی که کیلو کیلو به خوردمان داده شده این ایجاد آمادگی! برای مواجهه با مرگ باشد. به طور خاص مدنظرم مواجهه با مرگ انسان‌های عزیز است. من هم فکر می‌کردم بعد از ماجراهای اسفند سال پیش و چند باره بستری و مرخص شدن استاد شجریان برای مواجهه با فقدانش آماده‌ام. مدت‌هاست که دلم برای صدای بی‌کرانش، اجراهای زیبایش تنگ می‌شود. مدت‌هاست که از فیض صدایش محروم ماندیم اما این که در گوشه‌ای از این کره خاکی نفس می‌کشد مثل دلگرمی بود. نمی‌دانم شاید هم خودخواهی باشد وقتی که او چنین با سرطان جسم و سرطان خانه‌نشینی و محرومیت دست و پنجه نرم می‌کرد، ما فقط به بودن فیزیکی فکر کنیم. بارها با "ه" به این روز فکر کرده بودیم و در موردش حرف زده بودیم اما در این تاریکی و جهنمی که گیر افتاده‌ایم این تیغ هجران بُرنده‌تر از چیزی بود که فکر می‌کردم. فقدان چنین هیبتی در روزگار کفتارها دردناک‌تر است انگار. 

در این روزها که زیر آوار غم دست و پا می‌زنم، اولین بار تاول غمم را این تصنیف ترکاند و ساعت‌ها و ساعت‌‌ها بر این هجران گریستم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر