این روزها که هوا مطبوع شده، نه سرد است و نه گرم، باد ملایمی میوزد و آلودگی شدید نشده است؛ فرصت را غنیمت شمرده و از محل کارم پیاده به خانه میروم. عصرها پیادهروهای مسیر8.5 کیلومتری (برعکس بزرگراههایش) خلوت است و راه را با موزیک طی میکنم که عیش عصرگاهیای برای خودم فراهم کردهباشم. درقسمتهایی از مسیرم که در حاشیه بزرگراه میروم و آدم دیگری نیست ماسکم را برمیدارم که تا اکسیژن هست ریههایم محظوظ شوند. مطابق حرفی که پیشتر هم گفته بودم شالم را نیز از سرم میاندازم. از لیست بلندبالای متلکها و تذکرهای حجاب -در بخشهایی از مسیر که آدمها بیشترند- گرفته تا بوقهای تک یا ممتد ماشینها و موتورها و نگاههای خیره و گستاخ آزارهای تکرارشوندهای است که روزانه از مردم (بیشتر مردها) غیور و همیشه در صحنه وطنم دریافت میکنم. همه اینها به خاطر زن بودن و دیدهشدن چهارتار موی جو گندمی است. حالا جالب است امام جمعه یا نمیدانم کدام هیچ کاره حسنی بر روی تریبون نمازجمعه درخواست کرده مردم (تو بخوان اعضای داعش) فضای جامعه را برای به اصطلاح بدحجابان ناامن کنند. ایشان اگر چرخی در جامعه زده بودند و از برج عاجشان پایین میآمدند میدانستند که جامعه همین حالا (یا به قول فرنگیها آلردی) برای همه زنان ناامن و آزاردهنده هست، خواهش میکنم زحمت نیافتید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر