۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۳, چهارشنبه

این روزها


کارم از صبح تا شب شده عکس دیدن. نه جایی میرم، نه با کسی حرف می‌زنم. فقط عکس و عکس و عکس. این‌قدر که یکهو به خودم میام می‌بینم دو ساعت شایدم سه ساعته یک بند و بی‌وفقه دارم عکس می‌بینم. یه جورایی میرم توو دنیاشون. بعضی‌ها در حدِ حظ بَصرن، بعضیا خیلی تکنیکی اما با بعضیای دیگه‌شون قشنگ قصه می‌بافم میرم توو خیال. بعضی عکس‌ها درست شکلِ خوشبختی‌ان. وقتی می‌بینم‌شون دل‌ام می‌خواد برم توو قابِ عکسه همون‌جا بمونم. همون‌قدر خوش‌رنگ همون‌قدر ثابت و همیشگی.
در واقع همه اینا رو از جادوی عکس می‌دونم. یه قاب می‌بندی و چیلیک! بعد انگار همه دنیا می‌ریزه توو همون یه قاب. همه گستردگی دنیا، همه کوچکی‌اش. همه خستگی‌ها و پریشونی‌هاش. همه خوشی‌ها و شادی‌هاش. قبل‌ترها این حسُ نسبت به فیلم‌ها داشتم این‌قدر که یه فیلم می‌دیدم بعد شاید روزها و حتی ماه‌ها از دنیاش بیرون نمی‌اومدم. اما حالا که جمود‌تر و گِره‌دارتر شدم  غوطه‌ور شدن توو دنیای ساخته‌شدهٔ دیگران برام سخت‌تر شده، لابلای عکس‌ها، دنیاها و قصه‌هایِ دلخواه خودم را می‌خونم. این‌قدر که گاهی دلم می‌خواد یه گوشه کله‌مو سوراخ کنم همه این داستانا بریزه بیرون، هارد خالی و دوباره از اول. 

۸ نظر:

  1. یه وبلاگ بساز
    دسته بندی و آرشیوشون کن


    عکاسی یاد بگیر

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. راستش حوصله وبلاگ زدن‌ را که فعلن ندارم. اما حواس‌ام به یادگرفتنِ عکاسی هست.

      حذف
  2. ولی من عوضش هرچی زیبایی ببینم، غصه میخورم.لذت میبرم و غصه میخورم. مخصوصن اگه بدونم ایرانه،تهرانه.
    کار دیگه ای غیر غصه خوردن ازم برنمیاد.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ای بابا! چرا غصه؟ همیشه نمیشه خالق و صاحب همه چی باشی که. گاهی هم می‌بینی و حظ‌شو می‌بری خب.

      حذف
  3. خالق و صاحب که نه. غصه واسه اینکه این همه زیبایی باشه ولی نتونی در آغوشش بگیری.یا سهمت از داشتنش خیلی خیلی اندک باشه.اینکه آدم همش بخاد اینا رو از پشت مونیتور ببینه به نظرم خیلی غم انگیزه

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. چرا نه!در آغوش بگیر خب.الکی خودتو محدود نکن.
      سهم‌ات رو بگیر از دنیا! مرور کن هرجا کوتاهی کردی و عقب نشینی کردی پیدا کن بعد از اول بسازشون. ضمن اینکه برای هر سهمی باید بهایی بدی، هزینه-فایده‌اش دیگه با خودته.

      حذف
  4. زندگی همش جنگه و مبارزه.وقتی به خودت میای و میبینی که برای چه چیزای ساده و عادی هم باید مبارزه کنی، در حالیکه دیگه نیروی سابق هم نداری، کم میاری.
    یه چیزی نوشته بودم فردا پستش کنم.ولی همش خلاصه شد تو این کامنتا.
    سهممو میگیرم.یه روزی حتمن.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. آره اما از یه جایی بالاخره از پس این جنگا دستاورد و فتوحات بدست می‌آد. فقط نباید ترسید. باید رفت.
      سهم‌اتِ هم حتمن بگیر زودِ زود :)
      :*

      حذف