۱۳۹۱ آذر ۲۶, یکشنبه

از شورها


عکاسی رو همیشه دوست داشتم و البته مثل سایر علایق‌ام هیچ وقت به صورت حرفه‌ای دنبال‌اش نکردم. از این‌که علایق‌ام تبدیل به درس و مشق شود گریزان‌ام و همواره سویه‌ی تجربه‌گرای‌ام بر یادگیری علمی غالب است. 
القصه؛ بچه که بودم یک دوربین کنون AV-1 داشتیم که چشم و چراغ بابام بود. آرزوی‌ام این بود که اجازه داشته‌باشم با دوربین عکس بگیرم و البته که عکس خوبی هم از آب دربیایَد. اما بابا معمولن اجازه نمی‌داد می‌گفت دوربین که بازیچه نیست. بلد نیستی خراب می‌شود و از این حرف‌ها. دوربین‌مان که خراب شد، حسرت عکس گرفتن با آن هم به دل‌ام ماند. بعد هم که عصر دیجیتال شد و من خیلی بزرگ شدم و خودم برای خودم دوربینی خریدم. طبیعی است که دیگر از سوراخ بینی اطرافیان تا ابرهای آسمان چیزی نمانده بود که سوژه عکس‌هایم نشده باشد. اما هرچه عکس می‌گرفتم حال‌ام خوب نمی‌شد. یا بهتر بگویم آن حسرت کهنه رفع نمی‌شد. بی‌هوا و تند و دنبال هم عکس گرفتن برای آدم بی‌دقت و سربه‌هوایی چون من چاره درد نبود.  تا این‌که دست قضا و لطف دوست دوربین آنالوگ دیگری سر راه‌ام قرار داد. این‌بار کنون AE-1 . شکل و شمایل‌اش درست مثل همان دوربین قدیمی‌مان بود. حس‌ام از دیدن‌اش قابل توصیف نبود. ترس و شوق هم‌زمان در وجودم غلیان کرده‌بود. تا دو روز حتی جرات نمی‌کردم دوربین را از غلاف‌اش بیرون بیاورم. با هزار ذوق و شوق فیلم‌ انداختم و عکس گرفتم. این‌قدر هیجان و اضطراب داشتم که نتوانستم تا آخر حلقه صبر کنم و زودتر دادم برای ظهور. از 21 عکس فقط 10 تا ظاهر شد که دوتاش هم عملن غیر قابل استفاده بود. از غم و بغض داشتم می‌مُردم. به هر دری می‌زدم که ایراد کارم را پیدا کنم. از سرچ مقاله و کتاب گرفته تا سوال پرسیدن از آدم‌های حرفه‌ای‌تر. چند هفته‌ای با خودم کلنجار رفتم تا دوباره دوربین را دست بگیرم. سعی کردم هر چه خواندم پیاده کنم. برای هرعکس تمام توان‌ام را در دقت کردن به‌کار می‌گرفتم و اگر بگویم هر بار دست‌ام موقع فشردن دکمه می‌لرزید اغراق نکردم.
دیشب رفتم 14 تا از حلقه جدید را ظاهر کردم. 13 تا عکس درآمده که البته خوب و کامل نیست اما قابل قبول است. مدت‌ها بود این‌جور شادی ناب و عمیق را تجربه نکرده‌بودم. یک جور ذوق کودکانه. احساس می‌کنم چیزی از اعماق وجودم کَنده‌شده و رهاترم. حالا شوق دقت و کادر بستن در وجودم شعله می‌کشد. یک جور انگیزه گرم و کِشنده‌ای برای زندگی. حال‌ام خیلی خوب است.

۱۱ نظر:

  1. پاسخ‌ها
    1. روانی. ایمیل‌مو چک کردم دیدم کامنت توئه خوشحال شدم باذوق بازش کردم که الان یه نظر فنی‌ای راهنمایی چیزی میگی. با توجه به مطالعات.
      گاب :دی

      حذف
  2. خو دلم آب شد کثافت

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. هر وقت بخوای بهت قرض میدم‌اش! چون جنس فروخته شده قاعدتن پس گرفته نمی‌شود حتی با وجود دریافت نکردن مبلغ :دی

      حذف
  3. من خودم عکسارو که ظاهر کردم انقدر ذوق داشتم! خیلی لامصب حال می‌ده. به خصوص که بذاری یه مدت بگذره (البته اگه حافظه‌ت از جنس حافظه‌ی من باشه!) بعد چاپ می‌کنی می‌گی ئه اینو کی گرفته بودم؟ انقدر اون لحظه لذت داره :)))

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. هوممم. اصلن همین انتظار تا چاپ و بعد دیدن نتیجه یه جور شوق و ترسِ قلقلک‌واری داره. بعد من که اصلن کک توو تنبون‌مه وسطاش نگاتیو می‌بُرم ببینم چی‌کار کردم بعد غش و ضعف می‌کنم یا از غم یا خوشحالی:)) خلاصه که خوب چیزی گیر آوردم و حالا حالاها از دستش نمیدم. طبعن از توام خیلی ممنونم.

      حذف
  4. چی بگم خب؟ میخوای طریقه ظاهر کردن نگاتیوها در خانه و انواع نگاتیوها و فیلترهای مخصوص این دوربینای آنالوگ(که اتومات تو خود دیجیتالا هست و لازم ندارن) و ... رو برات شرح بدم و تفسیر کنم؟؟:دی

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. هیچی عزیزم نمی‌خواد دیگه چیزی بگی. فقط مشت توو چونه‌ات :دی

      حذف
  5. آی مُردم از حسودی.اصن یه دفعه کنون 500دی نازنیم جلو چشمم سوسک شد، چه وضعه پست نوشتنه؟ شما نمیگی یهو یه وختی مریضی چیزی رد بشه؟ :|
    دفعه دیگه رفتیم پارک ملت، دوربینتم باید بیاری، من نمی‌دونم دیگه.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. :))) قربون تو برم من. قابل تورو نداره که. هر وقت بخوای میدم بهت یه حلقه کامل برای خودت عکس بگیری :**

      حذف