۱۳۸۹ بهمن ۲۲, جمعه

سایه ای از ملکوت

نوانمی دونم چه سِری تو موسیقی ست که گاهی آدم رو بیمار خودش می کنه.
کار یک بار و دو بار گوش دادن هم نیست،اینقدر میخونه میخونه میخونه تا بیهوش میشی قبل ازاینکه خوابت ببره!
هزار تا آواز و تصنیف هست که باهاشون به این درد مبتلا میشم.
مرض جدید این چند وقته ام آلبوم "سفر به دیگر سو" شهرام ناظریه.از خود بیخود میکنه آدم رو این آلبوم.به ترتیب همه track هاش همین جوری دستت رو میگیرن می برن بالا، بالا و بالاترا.اول یک بارگی عاشق میشی و از عافیت می بُری؟، بعد بیرنگ و بی نشان میشی ،اونوقت تنگ میشه هر هفت فلک چون میرود او در پیرهنت و برای فرود آب حیات عشق را در رگ ما روانه کن. از جادوی سازها چیزی نمیگم که می دونم نمی تونم احساسم رو واژه کنم......اوووووف
مولانا،گروه دستان و شهرام ناظری ، جادویی ترین ترکیب برای کنده شدن از این زمین خاکی و فرو رفتن در خلسه ایی شیرین.


ضمیمه: اصولا من سواد تحلیل علمی موسیقی رو ندارم.فقط یه حس رو نوشتم که شاید خیلی از شنوندگان این آلبوم درگیرش شدند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر