۱۳۹۰ بهمن ۱۶, یکشنبه

نقاهتی دردناک‌تر از بیماری


به نظرم دوران نقاهت از بیماری هم بدتر است. وقتی مریضی، در مریضی هستی. با خودش دست و پنجه نرم می‌کنی. یا به مریضی فکر می‌کنی؛ یا به روزهای خوب بودن و خوب شدن یا غرق در هذیان‌های تب‌آلودی. اما امان از نقاهت. وقتی که مریضی نرفته فقط فروکش کرده است. حالا باید هی لبخند بزنی. هرکه احوال‌ات را می‌پرسد باید بگویی بهترم. در حالی‌که بهتر هم نیستی. هنوز تن از مریضی خسته است و تنِ خسته هم بهتر نیست. نقاهت تلخ است. لبخند اجباری دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر