۱۳۹۰ اسفند ۸, دوشنبه

از شِکـّری که خوردیم


امروز هرجایی که بودم هی گفتم، نوشتم که امروز روز خوبیه. اون از اسکار بردن فرهادی و فیلم خوب‌اش. این هم از آزاد شدن این سه نفر بی‌گناه.
آخرش‌ام، سبکی خودم. دیگه داشتم برای خودم نگران می‌شدم که چه‌طور سه ماه تمام این گوله را دارم با خودم می‌برم و میارم‌اش و باز نمیشه که بالاخره امروز زمین‌اش زدم.
بله امروز روز خوبی بود. نمی‌دونم می‌شد خوب‌تر هم باشه یا نه اما تا همین‌جاش راضی‌ام. حداقل خودخواهانه محض سبکی خودم!
آقا اصلن گه خوردم از گفتن اون خطِ آخرِ پست قبل.


پ.ن: آدم باش، آسمون ریسمون نباف! و بنده را هم به گُه خوردن وا مَدار از آن‌چه که می‌گویم و می‌نویسم! بله با شما هستم، با خود شما! با اون اشکای آویزون‌اش. آدم ِ بی‌خود ِ مهربون :*

۲ نظر: