۱۳۹۰ بهمن ۲۵, سه‌شنبه

از انبار بغض‌ها


جیب‌هام دوباره سنگین شدن. پُرِپُر. جیب مانتوهام.کاپشن‌ام،پالتوم. همه‌شون.
باید بهار بشه، دوباره راه بیافتم توو پارک‌های شهر.هر روز یه پارک. بعد اونجا جیب‌هامو خالی کنم. من و پرنده‌ها و جوانه‌های سبزِ نو .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر