۱۳۹۰ مرداد ۲۰, پنجشنبه

خداحافظ همین حالا!


در پیچ و خم بودن خوب است. روابط، کارها و حتی نمودارها و مسایل خطی هیچ‌وقت برای‌ام جذاب نبوده‌اند. از انحناها لذت می‌برم. حتی جاده‌های پیچ‌واپیچ را هم دوست دارم.
این پیچ و تاب‌ها را معمولن به ارتباط‌هایم هم منتقل می‌کنم. یک‌نواختی منزجر و کلافه‌ام می‌کند تا حدی که به موجودی بدخُلق تبدیل می‌شوم و با یک مَن عسل هم نمی‌شود فرویم داد!
و معمولن گند رابطه‌ها در همین پیچ و خم‌ها در می‌آید. خیلی وقت‌ها تا به ارتباطی با هر سطح و عمقی پیچ می‌اندازم، به بن‌بست می‌رسد. معلو‌م‌ام می‌شود که آدم آن ارتباط نبوده‌ام و بالعکس.
حالا هم انگار از آخرین پیچی که در آن بودم باید نتیجه بگیرم که چیزی نبوده. با وجود هزاران علامت سوال و حسی سنگین.
هنوز هم با کمال تاسف باید اعتراف کنم که رابطه‌های محکوم به پایان و اجبار به اتمام برای‌ام دردناک‌اند. تقصیرها و مقصرها هیچ تفاوتی ندارند، آن‌چه که گزنده‌است "اجبار" است برای پایان در آغاز...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر