بهار، فصل تولد عشق است. فصل زاده شدن در عشق، با عشق. بهار فصل یافتن معشوق است. حلول در لحظات پرتپش و مهآلود عاشقی. و در آن میتوان جستوجو کرد و یافت دیرینه یاران را.
تابستان، لحظههای داغی و سوزنده عشق است. روزهای تبناکی، گرگرفتن در هوای معشوق و دوری و دیری . تابستان فصل شِکوه از یار و ذوبشدن در لحظههای تلخ و سخت هجر و فِراق.
پاییز، روزهای عاشقانه در هوای یار و دیار. لحظههای شاعرانهگی برای دلبر عشوهگر و سرکش. دقایق مستی زیر بارانهای رگباری و بیهوا. روزهای غمهای شیرین و پناهگرفتن در مأمن آغوش معشوق به هوای لرزیدن از خنکی باد پاییزی! فصل اوج عاشقانهها.
زمستان، لحظههای وصل است.همآغوشی با دلدار. روزهای ذوب کردن سرما و یخها با حرارت بوسهها و گرمای عشق. فصل همآغوشی با لحظههای وصل و دست در دست دلدار رقص برفها را همراه شدن.
و این چرخهی عشق و زندگی و انسان را پایانی نیست...
علت نوشت:
بهخاطر صبحی دلچسب و خنک پس از ماهها تفتدیدگی و داغی.
بهخاطر آسمان با ابرهای بارانی ِ خاکستری و خیابانهای نمزده.
بهخاطر شعاع نوری که شیطنتوار از میان حفرههای ابرها خودنمایی میکند تا وجودش را به فراموشی نسپارند.
بوی پاییز ز اوضاع جهان میشنوم.
*تیتر برگرفته از شعر باغ بیبرگی اخوان ثالث
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر