۱۳۹۰ فروردین ۶, شنبه

مادر

همیشه اعتقادم بر این بوده که در هر وبلاگ، نویسنده دغدغه های شخصیش را می نویسد هرچند که ممکن است خیلی از این دغدغه ها رویکردی جمعی داشته باشد.
موضوعی را که میخواهم بگویم، چند روزست از متن روزهایم بیرون نمی رود و انگار تا به زیور تایپ!آراسته نشود راحتم نمی گذارد. هرچند که این موضوع ابدا دغدغه من نیست!(حداقل فعلا!!!)
مدیریت در زندگی نمود های مختلفی دارد و از پررنگ ترین آنها مدیریت روابط ست! و از شاخه های پربارآن، مدیریت روابط خانوادگی ست.
کلی مقدمه نوشتم و پس و پیش گویی که  سوالی مطرح کنم که خیلی وقت ست که برایم بی جواب مانده:
چرا اینقدر مدیریت روابط بین همسر و مادر سخت است،خصوصا برای آقایان؟!!!!
واقعا بکار بستن شیوه ای برای اینکه نه همسر برنجد و نه مادرتا به این حد دشوارست که این روزها این کدورت اینقدر پررنگ و همه گیر شده ست در بین زوج ها ،از زندگی های نوپا گرفته تا زندگی هایی با قدمت چندین ساله!
البته که روی سخن با هر دوسمت ماجراست:
آقا یا خانم محترم : "مادر" جزو مایملک کسی نیست که بشود دورش انداخت یا مثل کنه به او چسبید! مادر را به حد خودش با همه بدی ها و خوبی هایش ببینید.هر حرف و یا اشک مادر لزوما خیرخواهانه یا تمساحانه! نیست.کمی در درک و دیدگاه نسبت به مادرها واقع بین باشید و اینگونه اسطوره ای به ایشان ننگرید که او هم بشر است و سرشار از درست ها و نادرست ها.

مادر عزیز: دختر یا پسر تو جزو مایملک تو نیست که بخواهی او را به کسی بدهی یا نه! او فرزند توست و بایست که مستقل باشد!که اگر هم نیست وظیفه مستقل کردنش با توست!
بگذار او هم با عشق و نفرت خود درگیر شود و اینقدر با نصیحت ها یا اشک و زاری ها ثبات فکری او را درهم نشکن.بگذار بد و خوبش را بفهمد وقتی اینقدر او را بزرگ پنداشته ای که او را به یک زندگی مشترک  سپرده ای.و اینکه اگر کمکی نمی توانی به  او بکنی با خلقیات و محبت های مادرانه ات(که گاه رنگ خودخواهی می گیرد)چوب لای چرخ او مگذار.




ضمیمه:
1- اینها را نوشتم شاید روزی به کار خودم هم بیاید!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر