۱۳۸۹ اسفند ۱۸, چهارشنبه

هر زمان مي‌گفت او نفرين نو اوش مي‌زد كاندرين صحرا بدو*

پسرخاله ام بچه که بود،هروقت  خاله ام دعواش می کرد،برای فرار از کتک خوردن، دور خونه می دوید و تند تند می گفت: الهی کفشات پاره بشن،ایشالا خار بره تو دستات، ایشالا بری تو قوطی حلبی زندگی کنی.
من عاشق این نال و نفریناش بودم. و اگر موقع دعوا منم خونه شون بودم همچین با لذت تماشا می کردم که انگار دارم بهترین فیلم دنیا را می بینم.
الان کاربرد این نفرین ها برای من ،زیاد شده.کسانی هستند که اینقدر لجت را درمیارن یا حرصت میدن که فقط یه نفرین دلتو خنک خواهد کرد.اما از طرفی اونقدربرای آدم عزیز یا محترم هستند که دلت نیاید نفرین کنی.پس همین نفرین های کودکانه می تواند بهترین حربه برای خالی کردن حرص  باشد.
استفاده از اینها را به همه توصیه می کنم.

*تتیتر از: حضرت مولانا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر