۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۲, دوشنبه

ازین بیداد ای فریاد ای فریاد ای فریاد...

آمده ام اینجا، می خواهم گلایه کنم، ناله نه! گلایه!!!
می خواهم گله کنم از خودم که دیگر در خودم نمی گنجم. که دیگر نه این اندازه را برمی تابم و نه توان فروریختنش رادارم!
می خواهم گله کنم از فرهنگ پوچ و منحطی که گریبانم/مان را گرفته و داره خفه م/مان می کند.از اینکه بلد نیستم/یم ارتباط برقرار کنم/یم باهم.که نمی توانم/یم با هم روابط انسانی برقرار کنم/یم ودر عوض همیشه ناله و شکوه از تنهایی دارم/یم.
می خواهم گله کنم از خودم، که غرورم بر شجاعتم غالب شده.نمی توانم حرفم را بزنم، که آزمون و خطا کنم با آدم بودن ها را!
می خواهم گله کنم از خودم و جامعه ای که نمی توانم سر حرف را باز کنم با کسی که فکر می کنم نقطه مشترک داریم ، چون او پسر ست و من دختر!
لعنت به من که غرورم نمی گذارد شناخت آدم های جدیدتر را تجربه کنم.
لعنت به جامعه ای که نمی توانی سراغ آدم ها بروی ، چون خیال باطل می کنند، یا غرور برشان می دارد که لابد کسی هستند، یا وحشت که می خواهی تنهایی شان را تخریب کنی!!!
لعنت به جامعه ایی که در آن خیال می کنی با کسی یا کسانی نقاط مشترک داری، اما فرصت این را نمی یابی که ببینی آیا از این نقاط خط مشترکی هم عبور می کند یا فقط به نقطه منحصر می شود!
لعنت به غرور بیجا در من در تو در همه!
لعنت به این جامعه کثیف جنسیتی!
گله دارم، یه دنیا گله دارم...

می خواهم فریاد بلندی بکشم
که صدایم
به شما هم برسد...
از شما خفته چند
چه کسی می آید
با من 
فریاد کند؟!

۱ نظر:

  1. من بیام؟جدی میگم!
    فریاااااااااااااااااد-هوارررررررررررر

    لعنت به جامعه ای که نمی توانی سراغ آدم ها بروی ، چون خیال باطل می کنند، یا غرور برشان می دارد که لابد کسی هستند، یا وحشت که می خواهی تنهایی شان را تخریب کنی!!!
    لایک

    پاسخحذف