دیشب بابام گوجه سبز خریده بود.معمولن دو سه تا بیشتر نمی تونم بخورم. گاز اولی که زدم یه ترشی ِ ملسی پاشید تو دهانم. بعد بو...بوی ِ واقعی گوجه سبز ...پرت شدم به بیست سال پیش. به بچه گی هام. به خونه قدیمی مون تو خیابون بهار.کوچه هفت تیر!
به درخت شاتوت بلندی که ماوای من و خواهرام بود.به 4 باغچه بزرگ تو حیاط که همه لحظه های من بود. به اون تاب وسط حیاط که باید بیست تا بیست تا ، تاب می خوردیم .یییییکی ، دووووو تا، سهههههه تا...
به داربست انگور یاقوتی ِ ته حیاط که همیشه از ترس اینکه بابا دعوام نکنه ، سر ظهر و ظل آفتاب می رفتم بالاش به انگورخوری!
پرت شدم به همه شاخه های درخت های حیاط که من سرِ همه شون گنجشک وار نشسته بودم. که واقعن هم جثه م قد گنجشک بود!
اون خونه مون خیلی خوب بود. مخصوصن حیاطش. محل خاله بازی بود با بچه های دایی هام که تابستونا از اصفهان می اومدن. زیرزمینش که همیشه بوی نم می داد با یه دستشویی و یه آفتابه قرمز. مارمولک هایی که پایین ِ تن شون آبی بود مثل یه شورت و ما بهشون می گفتیم مارمولک شورتی! پنجره های قدی و بزرگ خونه که دو تا چسب بزرگ ضربدری روشون بود! حوض سنگی ِ ذوزنقه ای که پر آبش می کردیم بعد با خواهرم پاهامون را می گذاشتیم توش و شلپ شلپ می کردیم و ضعف می کردیم از خنده.
دو تا گوجه سبزم را با چشم های بسته ، با مزه ی خاطرات خونه قدیمی و باغچه هاش خوردم. با یاد خونه ای که حالا تبدیل به یه آپارتمان بی ریخت 4 طبقه شده. خوب شد رفتیم از اون محله!
این بهترین دو تا گوجه سبز امسال بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر