۱۳۹۰ خرداد ۱۰, سه‌شنبه

اوره‌کا، اوره‌کا!

کشف، لذت بخش است. خیلی شیرین.این قدر که می‌‌شود به‌خاطر آن لخت دوید وسط خیابان و اعلامِ کشف کرد!
اما گاهی هم این کشف‌ها ترس‌ناک می‌شود! همیشه وقتی چیزی، جایی، نوشته‌ای و... را کشف می کنی، شاد نمی‌شوی.گاهی هم ترس می‌دود زیر پوستت.ته قلبت. تاکید می‌کنم "ترس" نه "وحشت" !
این ترس از جایی شکل می‌گیرد که کشف‌ات نظم ذهنی‌ات را بهم زده، استدلال‌ها و برداشت‌های ناگزیرِ ذهنت را آشفته کرده‌ست.
من امروز صبح یک کشف تازه کرده‌ام! کشفی که ارزشش فقط برای خودم است. و این قدر ترسیده‌ام که حتی چای ام را نخوردم!
منی که جانم به چای صبح‌گاهم بسته است...


پی‌نوشت1: هی، هرچه ما رشته‌ایم پنبه می‌کند! پنبه می‌شود! پنبه می‌شوم.... خدا کند درست اندیشیده باشم... خدا کند....

۱ نظر: