"دست" عضو عجیبی ست. بعد از چشم، این "دستها" هستند که مهماند و مورد ِ توجه.
عالم پیچیدهای دارند. کشیدگی انگشتها، طرز حرکت کردنشان روی اجسام، رنگ،بندها، رگها،سرما و گرمای آن همه و همه، مبهوت و مسحورم میکنند.
میشود ساعتها دستی را تماشا کرد.با آن خیالها بافت. در پیچ و تاب رگها و خطوط بندهایش گم شد، خمار شد، خواب شد.
دستها را دوست دارم. دستها برایم پر از راز و رمزی ست که میتوانم کشف شان کنم.بفهمم و حس کنم آنچه را که شاید، از نگاه هم نتوانم بخوانم...
عالم پیچیدهای دارند. کشیدگی انگشتها، طرز حرکت کردنشان روی اجسام، رنگ،بندها، رگها،سرما و گرمای آن همه و همه، مبهوت و مسحورم میکنند.
میشود ساعتها دستی را تماشا کرد.با آن خیالها بافت. در پیچ و تاب رگها و خطوط بندهایش گم شد، خمار شد، خواب شد.
دستها را دوست دارم. دستها برایم پر از راز و رمزی ست که میتوانم کشف شان کنم.بفهمم و حس کنم آنچه را که شاید، از نگاه هم نتوانم بخوانم...
عاشق دستم!
پاسخحذف:)
پاسخحذفمن هم!
:)
پاسخحذفhttp://amiiin.wordpress.com/2010/11/30/%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D9%85%D9%88-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA-%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%E2%80%8F/
امین
پاسخحذف;)