۱۳۹۰ خرداد ۱۹, پنجشنبه

اگر یادتان ماند و باران گرفت، دعایی برای بیابان کنید...

فکر کنم هشت، نه سال پیش بود.برنامه کوله پشتی! خب دوست داشتم برنامه ش رو.کوله پشتی و نیمرخ از برنامه های خوشایندم بود.
تو همین برنامه بود که اولین بار "لیله الرغائب" برام جالب شد! خب من آدم مستحبات نیستم!!! برای انجام همون واجبات هم استدلال های خودم را دارم! خیلی کم به مستحبات و فرایض این چنینی توجه نشون دادم، علی‌رغم این‌که تقریبن همه‌شون را بلدم!!!
بهرحال! همان سال اولین مراسم لیله‌الرغائب زندگی‌ام را به‌جا آوردم.علت به‌جا آوردنش را هنوز هم به یاد دارم.ولیکن انجامش به همان سال ختم شد. نه صفایی که آن سال از اعمال بردم تکرار شد و نه آن یقینی که به واسطه آن اعمال را به‌جا آوردم.
حالا امشب هم  یک "لیله‌الرغائب" دیگر ست، من پر از آرزوها هستم و به جست‌و‌جوی یقینی گمشده....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر