۱۳۹۰ خرداد ۳۰, دوشنبه


امروز گرم بود. خیلی گرم، داغ اصلن!برق هم هی می‌رفت.این UPS احمق هم از کار افتاد. پس کولری هم نیست و پنکه حتی!
سَرَم در گرما منگ و دردناک می شود!هذیانم می‌آید. در گرما، زمان کش می‌آید، مسافت کش می‌آید،من هم کش می‌آیم مثل آدامس!
 تابستان لعنتی دارد می‌آید. یعنی گرمایش از چند روز جلوتر آمده. تابستان‌ها را دوست ندارم. از همان قدیم ندیم ‌ها حتی.با این‌‌که مدرسه و دانشگاه و این‌ها تعطیل می‌شد، باز هم دوستش نداشتم. چون هم گرم بود هم یک‌نواخت. اصلن از بدو خلقت‌م با یک‌نواختی مشکل داشته، دارم و خواهم داشت!
به‌جانِ کسی نباشد، به جان خودم، که از گرما متنفرم! حاضرم در سرما سیاه و کبود شوم، اصلن بمیرم، ولی مجبور به تحمل گرما نباشم! حتمن گرما هم از من متنفرست، چون فکر می‌کنم دل به دل راه دارد! البته این بار به فاضلاب! به دَرَک!
گرمای لعنتی به آدم تجاوز می‌کند! یعنی به ف.ا.ک عظما می‌دهد آدم را! خب این لعنتی به تنهایی کاری دسته جمعی می کند! حالا که در این بی سروسامانی یک دسته عوضی از گوشه ای به خدمت یک عده‌ی دیگر می رسند و هیچ کس به هیچ جایش هم نمی‌گیرد جریان را، انگار این گرما بیشتر حس می شود. نه این دیگر گرما نیست، حرارت است! ماگما! ماگمایی از لجن! سنگ مذاب و کوفت و این‌ها نیست، لجن است همه‌اش .لجن داغ. لجن بوگندو. در یه خط 4بار گفتم لجن؛ اما خالی نمی شوم. لجن، لجن، لجن...
از گرما، لجن، این بوی تعفن، بیزارم. کاش یک نسیمی بوزد، کاش یک رایحه ی خوشی برخیزد از جایی!





پی نوشت: لعنت که جز این کاش کاش کردن‌ها غلط خاص دیگری از دست برنمی‌آید! در گرما مخ هم از کار می‌افتد!


۲ نظر:

  1. حالا فک کن ما تو گرمای چهل درجه ی شرجی بندرعباس تو سالهای دهه‌ی شصت هفتاد، که برق واسه شونزده ساعت یه یه تیکه می‌رفت روزانه، چه می‌کشیدیم.
    منم از تابستون واسه خاطرات آشغالی که در همین زمینه دارم بیزار بودم همیشه...

    پاسخحذف
  2. زهرا
    اظهار همدردی!:)
    مامان و بابام سال‌هایی پیشتر از تولدمن بندرعباس زندگی می کردند! تعریف کردند از هوای کوره نشان و شرجی اون‌جا!

    پاسخحذف