مسخرهست واقعن!
زندگی که هیچ ماجرایی درآن نیست بهدرد نمی خورد! زندگی بر یک خط صاف، مزخرفترین نوعِ زیستن است! این نشد زندگی که همیشه یکجور و یک روند ملالآور و مزخرف داشته باشد! آدم ها ازهم عبور می کنند! درست مثل یک جاده! جاده نمی تواند مدعی شود که زندگی شاداب و پر رفت آمدی دارد! جاده همیشه گسترده، حضور دارد، با همه زیباییها و زشتیها. با همه شادیآفرینی ها و ملالتباری هایش! اما جاده، فقط مسیری برای ماجراهای دیگران است. و خود آلوده به یکنواختی دردناکی که یارای جداشدن از آن را ندارد!انگار که یک جورهایی نمیشود اینگونه نباشد! گمانم جادهها هم دل دارند! خسته میشوند از این همه یکنواختی! واقعن گناه جاده چیست، که فقط مسیر ماجراهایی برای دیگران است ؟! ولیکن خود فقط بایستی به تماشای عابرین بنشیند و با عبورها و از عبورها خیالها ببافد! و شاید جاده زیر بار اینهمه خیال و نرسیدن ها و نبودنها ترک بردارد، پیر شود، پودر شود...
زندگی که هیچ ماجرایی درآن نیست بهدرد نمی خورد! زندگی بر یک خط صاف، مزخرفترین نوعِ زیستن است! این نشد زندگی که همیشه یکجور و یک روند ملالآور و مزخرف داشته باشد! آدم ها ازهم عبور می کنند! درست مثل یک جاده! جاده نمی تواند مدعی شود که زندگی شاداب و پر رفت آمدی دارد! جاده همیشه گسترده، حضور دارد، با همه زیباییها و زشتیها. با همه شادیآفرینی ها و ملالتباری هایش! اما جاده، فقط مسیری برای ماجراهای دیگران است. و خود آلوده به یکنواختی دردناکی که یارای جداشدن از آن را ندارد!انگار که یک جورهایی نمیشود اینگونه نباشد! گمانم جادهها هم دل دارند! خسته میشوند از این همه یکنواختی! واقعن گناه جاده چیست، که فقط مسیر ماجراهایی برای دیگران است ؟! ولیکن خود فقط بایستی به تماشای عابرین بنشیند و با عبورها و از عبورها خیالها ببافد! و شاید جاده زیر بار اینهمه خیال و نرسیدن ها و نبودنها ترک بردارد، پیر شود، پودر شود...
بیشتر یکنواختی داره اذیتت میکنه انگار، شاید هم خستگی؛ یه تغییر ولو جزئی میتونه کمک کنه، خودت باید به وجودش بیاری. منتظر عابرها و هیجانآفرینی شون نشین، بیشتر پیر میشی.
پاسخحذفخب هم آره، هم نه!
پاسخحذفیکنواختی تقریبن بزرگترین معضلی بوده که همیشه با اون درگیر بودم، خستگی هم که جای خود دارد!
و تنها کاری که همیشه خواستم یا مجبور به انجامش بودم، همین تغییرات جزیی و دلخوشیهای حتی الکی! بوده.
تا عبور عابری ماندگار...
ممنون تلخک عزیز :)