1ـ می خواستم بهاش بگم، میشه یه کم خشمی، چیزی بهکار ببندید؟! یه کم تندتر، تلختر باشید! من میخندم شما اخم کنید. خلاصه جدیتر برخورد کنید با من!
2- اوضاعام خیلی خرابه.همهاش زور باید بالا سرم باشه.یه چیزی باشه که یه خرده حساب ببرم! (پناه بر خدا، چقدر هم که از چیزی حساب میبرم!!!)
3ـ علاقه و پشتکارم سرجاش، ولی همیشه راههای دررو را زود پیدا میکنم.یه روش تنبلانه و تابلو ـ که آی من فراخم ـ به ذهنم میرسه که همون را استفاده میکنم. حالا هی بیان بگن که بره جلوتر سختتر میشه، همیشه که اینجور راحت و دو خطی نیست! چه جوری بگم که...آخه... موقع همون سختهاش هم یه روش تنبلی خاص خودش را پیدا می کنم و از زیر راه اصلی در میرم!
4ـ هر روز داره دست به در رفتن ها و لایی کشیدن از کارهام بیشتر و بهتر میشه! بدبختیه، استعدادِ ما داریم!
5ـ کاش گفته بودم. حداقل روش خودم را بهاش القا میکردم! تازه داره دستم میآد که روش خودش رو داره. وحشتناکترین راه ممکن. لبخند و استمرار با ملایمت!
این دقیقن روشیه که دیوانهم می کنه! با حوصله و قدم به قدم "وادارم" می کنه، همونی را انجام بدم که درسته، همونی که خودش میخواد!
پوووف! خیلی سخته. به غرغرها و نمیشه، نمیشههام اهمیتی نمیده.به جاش بیشتر حوصله می کنه، ریزتر توضیح میده، المان به المان پیش میره و بعد هم با تاکید خاصی میگه: هفته دیگه همینجوری میخوام.
6ـ امیدوارم کار به "جنگ،جنگ تا پیروزی" نکشه!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر