۱۳۹۰ آبان ۲, دوشنبه



1-     معمولن به همه چیز جَو می‌دهم و  بیشتر به خودم. شاید حکم راه‌کار باشد، جو می‌دهم که بتوانم خلاف‌اش را برای خود ثابت کنم که خودم زودتر از هرکس و هرچیز بتوانم تک و پاتک بر خود باشم. اما این‌بار بر سر خودم دست نوازش می‌کشم. بس که حق داشتم که جَو بدهم که به حقیقت جو ساخته بودم برای خودم.
    
2-      معمولن پیش‌بینی‌هایی که می‌کردم درست از آب درمی‌آمد. خصوصن در مورد خودم. که روند همواره و تا پیش از این، به‌قدری یک‌سان بود که بدانم چه می‌شود یا چه خواهم کرد. اما این‌بار هم  شد هم نشد

3-     صبور بودن و افسار جریان را به دست زمان سپردن برای عجولی چون من به شدت دشوار است. خصوصن که مجبور بشم ترمز بگیرم و با سرعت لاک‌پشتی حرکت کنم.

4-     به وجد آمده‌ام خیلی خیلی زیاد. به سختی می‌توانم بر خود مسلط شوم. و این اجبار به تسلطِ بر خود چنان خسته‌ام کرده که احساس می‌کنم کوهی را جابه‌جا کرده‌ام.

5-     آشفته‌ام و پریشان اما از جنسی متفاوت با همیشه. پر از خواستن‌ام سرشار سرشار.

6-     مدت‌ها بود این چنین لبالب از خواستن و خواستن نبودم.

7-     بغل. خیلی محکم خیلی. به اندازه یک دنیا شباهت و امنیت.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر