هر کس در زندگی و دنیای شخصیاش یک سری داراییهایی دارد. از یک عشق و علاقه گرفته تا یک یاد و یادگاری.
برای منِ خیالباف خیالهایم از داراییهایم ست. غنایمی که دل خوشی روزها و تلطیفکننده لحظههایم هستند.
هر خیالی که به هر دلیلی پایاش به دنیای حقیقت باز شود از دست رفته و از دنیای من بخشی کاسته میشود.
آنچه که تا به حال بوده در زوال خیالهایام دخالتی نداشتام. دست روزگار بود که پوچشان میکرد.
اما اینبار با اختیار و به دست خودم میخواهم خیالی را به نابودی حقیقت بکشانم.
چند روزی است که آیین وداع با این خیال را برگزار میکنم. خیالی که چندی دیگر قدمتاش به سال میرسد.
میدانم که ورود این خیال به دنیای حقیقی مساوی با نابود شدناش است اما اینبار از تجلی حقیقی آن هم نمیتوانم دست بکشم.
دو راهی عجیبی است. مرگ خیال برای لمس واقعیت.
معامله نابرابری است، چون واقعیت واقعیت است. سخت وجمع اضداد ولی خیال صاف است، یکدست و ابریشمی.
خداحافظ خیال شیرین و لطیف. چه اشکها و لبخندها که با تو تجربه کردم. چه دورها که با تو رفتام، تا عمق. دلکندن دشوار است و فقط میتوانم امیدوارم باشم رنگ حقیقیات رنج فناشدنات را افزون نکند.
امیدوارم با دلی پر از هراس...
چی میگی تو چند روزه؟
پاسخحذف