۱۳۹۰ آبان ۶, جمعه

این‌ همه ناله‌های من نیست زِمن همه از اوست


دل‌ام توو دهن‌امِ.
خب چرا این‌جوری آخه؟!
بعد از اییییین همه سال چرا درست نمیشم پس؟!
یا اگر این جزیی از منِ پس چرا خو نمی‌کنم به‌اش؟!
کجا داره می‌لنگه؟!
یعنی باز روز از نو روزی از نو؟!
چطور باید گِل بگیریم دَرِ این‌همه ایده‌آل‌گری را؟!
بخش ‌Reception را باید تعمیر کنم. قطعن از همین‌جا آب‌ می‌خوره.
دیگه دارم تعمیرکار حرفه‌ای می‌شم.
اما گمان‌ام استفاده‌اش توو گور باشه که به این زندگی قد نداد!



پ.ن: تیتر از حضرت مولانا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر