۱۳۹۰ مهر ۹, شنبه

هوش‌ام ببر زمانی تا کی غم زمانه


قلب‌ام فشرده می‌شود
از این همه غریبه‌گی‌ها
از این همه فاصله
از این همه قضاوت‌ها
تاویل و تفسیر کردن‌ها
از این همه خَلطِ مبحث

همه چی برای‌مان بازی‌چه کشمکش‌ شده
مرگ، زندگی، عشق، آرمان
کشمکش‌های دیدگاهی، ایدئولوژیک یا هر درد دیگر
کجا این فاصله‌ها پر خواهد شد یا حداقل کمی از عمق ِ دره‌وار آن کم خواهدشد؟!
کی می‌توانیم فهمیدن را از تفسیرها جدا کنیم؟
کی می‌توانیم انگشت‌های اتهام را از سوی هم به‌سوی خود برگردانیم؟
کی، کی، کی...!
بی‌تاب شده‌ام دیگر...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر