قبلنا نمیتونستم نوشتههای خودم رو بخونم. مخصوصن اون غمگینهاش و یا اونایی که موضوعات تلخ داشته. یه ترس خاصی داشتام این قدر که گاهی از نوشتن وا میموندم.وبلاگخوانی و وبلاگنویسی باعث شد این حالتام از بین رفت. اما این ناتوانی در مرور را نسبت به صدایام هنوز دارم. نمیتونم صدایام را گوش بدم. در حالیکه به ضبط صدا تقریبن محتاجام. بس که ایدهها، نوشتهها و خیلی تصمیمهای خوب و مهمام را موقع پیادهرویها به ذهنام میرسه که نمیتونم بنویسمشون و حافظه هم به حد کافی قوت ثبت همه چیز را نداره.
اما هنوز از لحاظ روانی بودن به خودم امیدوارم چون با تصویرم هیچ مشکلی ندارم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر