۱۳۹۰ مهر ۱۵, جمعه

من----> نظم-----> تغییر------> شلخته؟!


من آدم نظم بودم، همه چی مشخص. می‌دونست‌ام کوچک‌ترین وسیله‌ام کدوم سمت کشومه.
کتاب‌هام را با دسته‌بندی موضوعی توو کتاب‌خونه می‌چیدم.
کاغذام رو که ولو می‌کردم می دونست‌ام کدوم موضوع زیره کدوم روو.
هرکس وارد محوطه‌ای که تووش نشسته بودم می‌شد رسمن قاطی می‌کرد بس که همه‌چی ولو بود.اما خودم دقیق می‌دونست‌ام چی کجاست.
روزای درس و امتحان دوروبرم از پوست میوه و آشغال پفک بود تا لیوان‌های چای و کاغذ و تراشه‌های مداد و جزوه و کتاب.کن فیکون. اما خودم می‌دونست‌ام چی کجاست.
ولی حالا نظم‌ام نیست. کتاب‌هام روو هم تلنبار شده، توو هر قفسه‌ای هر کتابی پیدا میشه، وسایل‌ام را که ولو می‌کنم گم میشن و برای پیدا کردن‌شون باید همه چی رو بهم بریزم.
یادم نیست گوشه‌های کشوم چیا ریخته، حتی لیست گودرم که همیشه پوشه‌بندی بود الان یه ستون بی‌سرانجام درست شده که حتی نمی‌تونم دسته‌بندی‌شون کنم.
به‌نظرم همه‌چی الان قروقاطیه. نظم همیشه‌گی نیست و یه حس روتین و روزمره‌وار جای‌اش رو گرفته. 
سمت و سوی این معادله را نمی‌دونم.
فعلن ریخت و پاش‌ام و حوصله جمع‌وجور کردن هم ندارم.



                                                 

۲ نظر:

  1. خیلی پیش میاد اتاقم به این سر و شکل در بیاد. بعدش هم غُرهای هر روزه مادر که اینجا رو یه ذره مرتب کن و شونه خالی کردن از زیر بار مسئولیت!!
    ولی آخرش یه جا کارمون گیر میفته و مجبور میشیم که مرتب کنیم. از سخت ترین کارهای دنیاست پیدا کردن جایی برای وسایلی که کف زمین ولو هستن!!

    پاسخحذف
  2. خب من کلن با شلخته‌گی مشکلی ندارم! اماخونواده نمی‌گذارن که!
    :دی

    پاسخحذف