خب من آدم موثَری هستم. بعله به اون فتحه توجه کنید موثَر!
از خیلی چیزا نشان و اثر می گیرم. از یک نوشته، یک طرز تفکر گرفته تا تلپی خودکار که از روی میز میافته زمین.
همون صدای تلپی. یاد اینکه تلپی اول چنگال من بعد تلپی چاقوی تو بعد هرهرهر ضعف خنده از چلفتیبازیها مون. اینقدر که کل رستوران مارو نگاه می کردند و از خنده ما الکی میخندیدند.
همون صدای تلپی. یاد اینکه تلپی اول چنگال من بعد تلپی چاقوی تو بعد هرهرهر ضعف خنده از چلفتیبازیها مون. اینقدر که کل رستوران مارو نگاه می کردند و از خنده ما الکی میخندیدند.
گاهی از یک رفتار اثر میگیرم، اینکه ما تنها دو نفری باشیم که ده شب ولو شدیم روو صندلیهای هایدا، توو سرما ساندویچ سرد میخوریم، چون تو هوس داری و مخام را تا همینجا خوردی که گشنهاته و خونه هیچی نداریم. بعد آقای هایدایی بیاد شیرینی هم تعارفمون کنه که مال ماشین تازه خریدهشه. وسط ساندویچ خوری شیرینی برداریم. تو بگی وااای مثل نادر سیاهدرهای! بعد توو غشغش خنده بغض کنیم.
گاهی هم از یک نگاه اثر میگیرم. خیلی اثر اینقدر که عنانام از کفام میره. که بعدش هولهولی تلفن بزنم بگم، لعنتی یکی را دیدم چشماش عین تو بود. بلند بخندی بگی عین من که دنبال آدمایی میگردم که دستشون مثل دست تو باشه. که نه تو صاحب دست را پیدا کنی نه من دیگه اون چشمای مثل تو را میبینم.
و همه این اثرها میآیند و جمع میشوند و دریا میشوند در من. که یک لحظه آرام و آبی و دوست داشتنی است، گاهی هم طوفانی و سیاه و کفآلود.
یه روزهایی هم میشوند اثر پروانهای و از هر چیز کوچکی طوفانی در من درست میکنند.(+)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر