گودر تمام شد!
این هم از خوش خبریِ امروز.
بحث یک فضای مجازی و این حرفها نیست. برای چون منی که پابند هیچ کجا نمیشدم گودر با همان حالت ابتداییاش سرپناهام بود. در همین مدت نه چندان طولانی.
که فضای مجازی نبود. برای من واقعی بود.
خودم بودم. خودم را در نوشتن پیدا میکردم.
نوشتههایی که هیچجا حتی اینجا هم جرات انتشارشان را ندارم.
دوستی برایم نامه زده که برخی از یادداشتهایت حیف است نوت گودری بماند بیا و در وبلاگات بنویس.
دستام به پاسخاش نرفت. همینجا میگویم که نمیتوانم.
حس انس آنجا منحصر به فرد بود.
همدردی و همفکریهایی که آنجا گرفتم هیچجای دیگر تکرار نمیشود.
کجا اینجا از رنجهایم بنویسم کسی رد میشود و:) میگذارد و دلخوشام میکند؟!
کجا اینجا از سرگیجههایم بنویسم کسی رد میشود و میگوید مُردی گرمی نمیفهمی و همین حالام را بهتر کند؟!
کجا اینجا غر بزنم و بنالم کسی رد میشود و میگوید نکن اینجوری خب ناراحت شدم دخترجان و این همدردیاش از صد آغوش و نوازش آرامترم کند؟!
کجا اینجا شعر بنویسم و کسی رد میشود لایکی میزند که بدانم منظور شعرم را میداند و فهمیده؟!
کجا بروم ؟! این سرشوریده و دل پر آشوب را کجا ببرم؟! کدام خانه بیابم که بتوانم ازین شرری که در جانم افتاده حرف بزنم؟!
کجا بروم؟! کجا؟!
بیسرپناه شدم! با این همه مشقتی که پیشرو دارم این حکم اخراج اجباری را کجای دلام بگذارم...؟!
پ.ن: شاید از دید خیلیها این کولیبازی باشد ولیکن
درنیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام
اینقد خودتو ناراحت نکن
پاسخحذفیا شاید
پاسخحذفاینقد خودتو اذیت نکن
سینا
پاسخحذفنمیشه
یا حداقل الانا نمیشه.
نمی تونم بیشتر از اینی که اینجا نوشتم توضیح بدم...
:(
:|
پاسخحذف:*
:(
پاسخحذف:*