سیستم نواختن با گوش دادن خیلی فرق میکنه. یعنی میدونستم ولی مطلقن درک نکردهبودم. چون بهجای دستی به ساز داشتن، همیشه شنونده بودم. هنوز هم درست و حسابی دستگاهها را تشخیص نمیدم. نمیفهمم اغلب از کجا به کجا میروند، مگر آنهایی که شیدایام میکند مثل اصفهان، دشتی، دشتستانی، بیداد، دیلمان و گوشهها و دستگاههای دیگر.
گلچین میکردم که کدام دستگاه و متعلقات را بیشتر دوست دارم، هرچند که نیمهناچار تشخیصشون میدم!
حالا که بعد از سالها چند وقته اسباب یادگیری فراهم شده تازهبهتازه میفهمم کجا روحام بیشتر حساس میشود، کجاها دام من است.
"نوا" را همیشه دوست داشتم. اصلن همان آلبوم "نوا" بخش قابل توجهی از حس و خاطراتام است.
اما حالا که مینوازماش میفهمم چیست. چه دامی است.
چه هنوز هیچی نشده اسیر همین دو خط اول شدم!
دفعه پیش که چهارمضراباش را 3شمارهای زدم، گفتم نه! چهارمضراب شیرین است. هرچی باشه سعی میکنم خوب بزنم. اما چنین نشد. راستپنجگاهش را رسمن گند زدم. یعنی فقط کتک نخوردم بابتاش!
الان در دوخط اول ردیفاش ماندم!سیصد دفعه زدم. هیچ تغییر ریتم خاصی هم نداردها ولی دارد دیوانهام میکند، جرات نمیکنم خط بعد بروم حتی!
این دیگر چه فازی است؟!
یعنی فردا روزی که دستم روان بشود و کمی مسلط چهها که نخواهم کرد لابد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر