۱۳۹۰ آذر ۲۷, یکشنبه

من به دنبال فضایی می‌گردم...



نمی‌دونم ربط خاصی دارد یا نه، اما گاهی فکر می‌کنم این‌که هنوز هم نتوانی با اولین و نزدیک‌ترین‌ نهادی که در آن قرار می‌گیری کنار بیایی، چه طور می‌شود برای کنار اومدن با حلقه‌های بزرگ‌تر اجتماعی محکم و آماده بود؟!
وقتی پایه‌ای‌ترین و ابتدایی‌ترین اصول حاکم بر خانواده تمامن با هنجارهای آدم در تضاد و تعارض باشد، سر کردن تمام لحظه‌ها در چنین فضایی هر روز و هر روز دشوارتر می‌شود. حتی این‌که به جبر روزگار و بی‌انتخاب در چنین فضایی قرار گرفته ای هم دیگر اثر ندارد.
هر روز باید رویای داشتن فضایی متعلق به خود را در سر بپروری، در حالی‌که به‌جز مسائل و مشقات اقتصادی و حتی اجتماعی، جنگ از خانه اول آغاز می‌شود. چگونه بیرون زدن از خانواده‌ای با بنیان‌های سنتی. آن هم برای یک دختر!
وقتی نمی‌خواهند بپذیرند نیازِ به داشتن فضایی شخصی را. چیزی فراتر از یک اتاق آن هم در خانه‌ای شلوغ که هر نیم ساعت یک‌بار در اتاق را طلب‌کارانه باز می‌کنند و شاکی که چه می‌کنی این‌جا آخه؟!
اما من فضایی می‌خواهم برای خودم. هر چند کم و کوچک. تنها. بی‌آمد و شدهای ناخواسته و بدون باصطلاح بزرگ‌تر.
می‌دانم که با وجود شرایطم اگر هم مستقل بشوم هزار برابر بیش ازین تنها خواهم شد. اما لازم دارم یک‌بار دیگر برای خودم و با خودم باشم تا یادم باشد و یادترم بماند که دست فقط باید به زانوی خویشتن باشد وهرجا بروی و با هرکه باشی در نهایت به قول معروف علی می‌ماند و حوض‌اش.

۲ نظر:

  1. نتیجه مستقل شدن فقط تنها شدن نیست. همین الانشم تو خونه و تو خانواده مون تنهائیم. بدتر از این که نمیشه. به احتمال زیاد اوضاع بهتر میشه از این نظر.
    ولی یه چیزی که دهن آدمو سرویس میکنه این وسط، حرف همون خونواده و حرف مردمه!! با اینکه خودتو ازشون کندی و جدا کردی، بازم دست از سرت برنمیدارن. مخصوصن واسه یه دختر تو جامعه ما.

    پاسخحذف
  2. سینا البته که فقط نتیجه مستقل شدن تنهایی نیست! من اینُ کاملن در مورد خودم و شرایطم گفتم.
    مشکل من حرف مردم هم نیست چون بابت چیزای دیگه از مردم و حرف‌هاشون عبور کردم.
    مشکل دقیقن خود خونواده است که هیچ رقمه رضایت به جدایی نمیدن!وگرنه اگه جدا شدی دیگه بقیه‌اش مهم نیست. میشه جزو طبعاتش که باید قبول کنی.

    پاسخحذف