۱۳۹۰ دی ۴, یکشنبه


حوصله هیچ کار مفیدی نداشتم، راه افتادم میان درایوها به شخم‌زنی. به یک سری فایل‌ رسیدم مال 2-3 سال پیش. یک فایلی بود از نوشته‌هایم. هی بالا پایین کردم. خدایا این‌ها را یعنی من نوشته‌ام؟! باورم نمی‌شد. نه که تحفه‌ی خاصی باشد، یا حتی خوب هم باشد. نه. اما جوشش کلام را در واژه به واژه‌اش لمس می‌کردم.هرچند ابتدایی و خام‌دستانه. از این حال و هواها که الان در نوشته کسی می‌بینم از ذوق می‌خواهم نوشته و نویسنده‌اش را قورت بدهم. علت و نوع نوشته‌ها بیشتر مربوط به دوستی بود که همان‌طور که یک‌هو آمد، یک‌باره هم رفت.حضورش هرچند موقت بود ولی در همان بازه کوتاه بخشی از من را روشن کرد که خودم نتوانسته‌بودم روشن‌اش کنم.
گاهی فکر می‌کنم که حق دارم خیلی وقت‌ها خودم را با آدم‌ها معنی می‌کنم. آدم‌ها بیشتر از آن‌که خودشان بدانند یا بفهمد بر من تاثیر می‌گذارند. و حتی در من نشست می‌کنند...

۲ نظر: